گفتم: هاکله هم می خواست بیا خبرش نکردم. – خوب می گفتی آن بنده خدا هم بیا تادلت بخوا ملخ هست. – اما اگه به افتو بخواریم ملخل فر می کنند. – اینم حرفیِ پس برونش . هوا تاریک بو... ادامه متن
نویسنده : مرضیه میرقدر ؛ تردید| مثل همیشه از جاش بلند شد و کاغذ و قلمشو برداشت تا داستانی بنویسه اما نمیدونست از کجا شروع کنه و چی بنویسه…!؟ همینطور گیج و سردرگم قلمشو تو دستاش گرفته ب... ادامه متن