کامبیز نجفی *
مردی خوش سیما که معروف بود به تعصب و غیرت، سخاوت و سفره داری، و البته صراحت لهجه. قبل از انقلاب لیسانس اقتصاد گرفته بود. در قشقایی شناسی صاحب اطلاعات زیاد بود و همیشه از ایشان می پرسیدم.
پسر سردار خان آردکپان بود. سردارخان و پدرش شیروان خان، کلانتران طایفه آردکپان بودند و هر دو صاحب طبع شعر.
سردار خان نیز از جمله ی تبعیدی های رضاشاهی بود و چند سال از عمرش را در تبعید تهران گذرانده بود. شعر زیر را شاید در این ایام سروده باشد:
ای صبا من دن آپار سیر سؤزوم یولداش لارا دئینگ زارام، گرفتارام، عجب خوارام بو گون کنج غم ده همنشین یوخ دور به جز دیوار و دام داد و صد داد ای فلک بی یار و غمخوارم بو گون…
از سردار خان هم چند شعر دیده ام. از جمله شعری که در موضوع کودتای ۲۸ مرداد و در نکوهش انشعاب برخی کلانتران قشقایی سروده است:
ییغیلدی قشقایی لر ائتدیلر پیمان عهد و پیمان اولا، سوره لر دوران او عهد شکن جعفر قلی، زکی خان ملت خائن لری لامکان اولدو زیادخان صلح طلب، جهانگیر جنگجو محمد حسین میل ائدر دایم آب جو احمدخان سالوس دور ائدر گفتگو چنگیز و مرتضا جزء سان اولدو زریر و حسین خان گزر هم نبرد…
آقای ملک منصورخان قشقایی نیز شعری از ایشان را در خاطرات خود نقل کرده است.
زریرخان خود نیز اهل ذوق بود و گاهی در مجلس خصوصی اگر حالش دست می داد آوازی می خواند. خانم شهلا جهانگیری(همسر اولشان) نیز آموزگار ادبیات بود و اهل عرفان. حساب نان و نمک داشتیم با ایشان. یادشان به خیر.
زریرخان یکی از کارشناس های فرش قشقایی بود و در این هنر، دانش و تجربه ی فراوان داشت.
آدم بی تعارف، صریح و بی شیله پیله ای بود. این رُک گویی گاهی برایشان حاشیه هایی می آورد و موجب سوء تفاهم می شد، اما کسانی که ایشان را از نزدیک می شناختند می دانستند که این صراحت گفتار نه از سرِ کین یا عناد، بلکه ناشی از نوعی صداقت ذاتی بود.
معروف بود که عاشق خسروخان است. تابستان ۵۸ در ییلاق یک میهمانی مفصل به افتخار حضور ایشان داده بود. بعد از انتشار کتاب “آخرین ایلخانی” وارد دنیای مجازی شد و در دفاع از خسروخان مطالب زیادی نوشت.
وی از منتقدین جدی آقای بهمن بیگی بود.
در ایام اخیر هر بار که می دیدمشان قرار یک گفتگو را می گذاشتیم. آخرین دیدارمان چند هفته پیش بود که یک شب مهمان محبت های ایشان و همسر محترمشان آذر خانم خلیلی شدیم و باز قرار یک گفتگو گذاشتیم و استقبال کرد و موکول شد به بهبودی ایشان، که متاسفانه حاصل نشد و اطلاعات زیادی که متاسفانه از دست رفت.(خودم را بابت این سهل انگاری نمی بخشم).
هر نشست چاغداشی که داشتیم و دعوتشان می کردم، علیرغم بیماری با روی گشاده می آمد. گاهی که رنجور بود چندی می نشست و می گفت “کامبیز جان، آمدم که آمده باشم، حالم خوش نیست”، و پوزش می خواست و می رفت. ولی گاهی تا آخر مجلس می نشست. در نشست رونمایی از کمپین “قشقایی لار، شیکال قدغن” وقتی می خواستیم چند لوح تقدیر را به هنرمندان تقدیم کنیم، آقای داریوش خان قشقایی به من اشاره کردند که از زریر خان دعوت کنم. من هم ایشان را فراخواندم و تجلیل کردم از جنابشان و لوح تقدیر آقای سعید گرگین پور را ایشان محبت کردند.(عکس فوق مربوط به همان مجلس است)
امروز که خبر را شنیدم خیلی غمگین شدم. خاطرات زیادی از او دارم، همین حالا چند خاطره ی شنیدنی از سفری چند روزه که به اتفاق ایشان و آقای شاپور دشتی (نماینده فیروزآباد در مجلس قبل از انقلاب) داشتیم، در خاطرم می چرخند.
مرگ بعضی نفرات آدم را اندوهگین می کند و نبودشان به چشم می آید.
درگذشت این دوست عزیز و مرد ایلی را به خانواده، خاندان، دوستانشان و خودم تسلیت می گویم.
* منتشر شده در : چاغداش قشقایی
*****
سلام تنهاکسی که مردم ایلات وروستاهای بیراه راازدست گرگانی بنام خوانین وفئودال نجات داداقای بهمن بیگی بود وخسرو ق وسایرین وابسته به انگیس وجیره خوار بودند وانهایی که حالاکمپین راه می اندازندنیزسری درتوبره دارند بگذارید جامعه راه خود راخود پیداکند خان هیچوقت دوستدار مردم پابرهنه نیس بلکه خونخوارانهاس
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.