همیشه دانستن اولین های هر شهری برایم جالب بوده ، مثلا تبریز را شهر اولین ها می نامند؛ اما اولین های فراشبند کدام است؟ به نظرم اولین های هر شهری ، آدم هایی هستند که یک قدم از جامعه خود جلوتر هستند.
برای مصاحبه با اولین عکاسی فراشبند به همراه بهنام بداغی به محله سه چرخی رفتیم ، وقتی وارد خانه یشان شدیم ، اولین چیزی که نظرم را جلب کرد، مهماندوست بودن و بشاش بودن آقای هدایت اله مرادی بود ، مردی خنده رو، مهربان و فوق العاده دوست داشتنی.
مصاحبه از : محمد ذوالفقارلو و بهنام بداغی بهلولی
بنده هدایت اله مرادی هستم متولد ۱۳۱۷، ساکن محله سه چرخی.
– خیر ، هیچ درسی نخوانده ام.
هر چیزی یک قسمتی دارد ؛ من مدتی در آبادان بودم و با عکاسی آشنا شده بودم و علاقه مند به آن شدم ، آمدم شیراز ، خیابان داریوش ، فتو همایون ، درآنجا حدود پنج الی شش ماه شاگردی کردم.
بعد دوربین عکاسی که بر روی سه پایه بود را از خود فتو همایون خریدم و آوردم فراشبند.
اولین عکاسی ام را در همین محله سه چرخی راه اندازی کردم ، بعد مغازه را پایین تر بردم و از شیخ محمدرضا بحرانی اجاره کردم. مدتی بعد مغازه را انتقال دادم به کنار گاراژ افشار . چند مدتی هم آنجا بودم تا اینکه دستگاه پیشرفته تری خریدم، نکته جالب اینکه در زمان قدیم فراشبند شبکه برق نداشت، من با استفاده از نور آفتاب عکس می گرفتم و دوباره با نور آفتاب عکس را چاپ می کردم. تاریکخانه را اینگونه درست کرده بودم که تاریکخانه در زیرزمین بود و یک صندوقی درست کرده بودم که پشت آن باز بود و کشویی داشت ، کشو را می کشیدم تا نور به داخل بیاید ؛ اینگونه عکس چاپ می کردم .
اصلاً ، من اولین عکاسی را در فراشبند دائر کردم . غیر ممکن هست که در منطقه فراشبند پدر و مادر ، بچه ای باشد که من عکسش را نگرفته باشم ، یعنی عکاس دیگری نبود ، از دهرم و دژگاه گرفته تا نوجین و عشایرها؛ فقط من عکاسی بلد بودم.
کامل نه ، ولی تعدادی هنوز نگه داشته ام .
بله استقبال می شد ، مردم مجبور بودن ، چون عکاسی دیگری نبود . از دانش آموزان گرفته تا بچه هایی که می خواستند به جبهه اعزام شوند می آمدند و عکس می گرفتند، خانم ها و آقایان می آمدند عکس می گرفتند ، تازه قبل از انقلاب دختران کلاس پنجمی اجباراً بدون حجاب باید عکس می گرفتند.
سربازهای منطقه همیشه روز ۱۰ دی ماه اعزام می شدند ، دژگاه ، دهرم ، تنگ ارم و عشایر منطقه همه باید از اینجا اعزام می شدند و هنوز اینجا نانوایی نداشت ، این سربازها باید می آمدند پیش من و از صبح تا شب منتظر می ماندند تا نوبتشان شود تا از آنها عکس بگیرم .
والا (با خنده) ۶ تا عکس می گرفتم ۵ تومان،۴ تومان ( با خنده : ۴ تا تک تومنی ها ) ، نکته جالب اوایل اصلاً اینجوری نبود که شش قطعه یا دوازده قطعه عکس چاپ شود بلکه هر تعداد عکس می خواستند چاپ می کردم.
من خودم مواد ظهور عکس را که ۵ نوع متفاوت بود را از شیراز می خریدم و می آوردم مثقال مثقال آنها را وزن کرده و سپس باهم ترکیب می کردم ، سپس در تاریکخانه به چاپ عکس اقدام می کردم . تاریکخانه حتی به نور ساعت هم حساس بود . آن وقتها کاغذ ، مواد ظهور ، فیلم همه ارزان بودند و مثل الان نبودند .
دوباره می گرفتم ، همیشه تلاش می کردم عکس خوب بدم دست مشتری .
بله هست ولی فکر نکنم سالم باشد. بگذارید یک خاطره بگویم : من تازه وارد شده بودم که چگونه عکس بگیرم و چگونه مواد را با هم ترکیب کنم؛ تعداد زیاد سربازی (حدود ۲۰۰ الی ۳۰۰ نفر) آمده بودند که من برایشان عکس بگیرم ، هوا ابری بود و من هرکاری می کردم نمی توانستم مواد را باهم جوری ترکیب کنم تا عکس زودتر ظاهر شود، تلاش کردم با قراردادن چراغ طوری ۳۰۰، ۵۰۰ ( به این نام شناخته می شد ) پشت جایی که باید نور می آمد، نور مصنوعی درست کنم ولی باز جواب نمی داد، جناب سروان هم دائم می آمد و می گفت عکاسباشی پس عکس اینها چه شد؟ حقیقتاً منم تازه کار بودم و درست بلد نبودم ، خلاصه به هر بدبختی ای که بود چیزکی درست کردم و دادم به آنها (با خنده )
بله ، تعدادی از آنها را دارم ، از فراشبندی های قدیم ، غیر ممکن است کسی باشد که من از او عکس نگرفته باشم . چه ترک ، چه تاجیک ؛ همه را می شناسم .
نه ، اواخر ، یک دوربین عکس رنگی فوری داشتم ، که ایام عید یک ماه در آقام شهید بودم و عکس فوری می گرفتم ، قبل از عید می رفتم شیراز چندتا کارتن فیلم می گرفتم و بعد می رفتم آقام شهید . خلاصه آن موقع کار ما خیلی ارزش داشت نه مثل الآن .
اکبر مرادی ( پسر آقای هدایت مرادی ) کاغذی را نشانمان می دهد که با خطی روان ، اعلامیه ای نوشته شده که در دو سمت آن یکی بالا سمت چپ که مردی است به کلاه دوگوش قشقایی و یکی پایین سمت راست ؛ قطعه عکسی چسبانیده شده است ، ظاهراً اعلامیه انتقال عکاسی از جنب گاراژ افشار به جنب گاراژ اصغر دشتی است. (۱۳۵۹)، تعدادی نگاتیو عکس قدیمی و چندتایی عکس قدیمی سیاه و سفید نشانمان می دهد ، عکس خلاقانه ای نشانمان می دهد که آقای مرادی نشسته است و در کف دستش یک پسری ایستاده ( خلاقیت داشتند ؛ زمانی که خلاقیت مد نبود )
نه ! اکبر ، خیلی دلش می خواست عکاسی راه بیندازد ولی من گفتم که عکاسی الآن دیگر درآمد آنچنانی ندارد .
من یک دوست قدیمی داشتم که در دبی بود ، پیغام دادم که برایم دوربین خوبی بیاور، این دوربین ( ۱۹۵) را برایم آورد. هم رنگی بود هم فوری.
من دستگاه برقی جدید و مدرنی آورده بودم که علی رامک آمد گفت بیا شریک شویم . علی رامک بعد از من دومین عکاسی فراشبند است .
۱۷ اردیبهشت ۷۴ ، در حادثه ای که در پالایشگاه فراشبند برای پسرم روی داد؛ پسرم (کرامت اله ) قطع نخاع شد و از آن زمان من پرستاری از وی را برعهده گرفتم.
اصلاً ، اصلا به ذهنم خطور نکرده بود.
در عروسی ها نه ؛ ولی در مراسمات دولتی بله.
در مراسم بانک ملی ، رئیس بانک دعوت می کرد و می رفتم عکس رنگی فوری می گرفتم .
من همیشه سعی می کردم عکس خوب بگیرم، ولی اکثر عکس هایی که مثلا برای کارت سربازی و … را دوست دارم. عکس سیاه و سفید خیلی بهتر از عکس رنگی هست، چون هم طبیعی تر و هم ماندگار تر می باشد. الان در همین فراشبند ، افرادی هستند که حاضرند مبلغ زیادی بدهند تا شیشه عکس قدیمیشان را من بدهم تا آنها از روی آن چاپ کنند. بیشتر نگاتیو ها را بعداً سوزاندام.
چون عکس شخصی از مردم بود ، من محرم مردم بودم ، صلاح دیدم که درآتش بسوزانمشان.
اکبر مرادی : چرا ، من این نگاتیوها را نگه داشتم و در نظر دارم که بعد از ظهور عکس ها ، نمایشگاهی برپا کنم.
واقعا عالی بودد.کااااش همه ما انسان های صداقت آقای مرادی رو داشتیم.ممنون
سلام…جاده جدید فراشبند به فیروزآباد به کجاانجامید؟
مصاحبه خوبی بود این افراد ذخایر تاریخ شفاهی و تصویری فراشبند هستند
عالی بود
درود دست مریزاد و خسته نباشید جناب مرادی با برپایی نمایشگاه آثار این عزیز، قدردان زحمات او برای شهرمان باشیم.
اگه جای دولت بودم یک هلیکپترشخصی دراختیار بنده خدا فرود قرار میدادم که زیر هر خبری اینقدر کامنت جاده جدید نزاره یه جوری رو مخه!
باسلام.بسیار عالی بود.این کاری بود که باید حتما انجام می شدکه خدا را شکر به همت شما دوجوان عزیز صورت گرفت و نباید گذاشت دیر شود. دوم برپایی نمایشگاهی از عکسهایی که قدیمی ست و ایشان زحمت گرفتن آن را کشیده اند، نیز کاری بسیار ارزشمند است و در صورتی که نهادهای دولتی نیز با وی همکاری کنند یک کار فرهنگی و ماندگاری خواهد شد که انشاءالله رسانه ای هم می شود.با سپاس
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.