قسمت:پنجاهماصلاحات و موج سوم (۳)
….خودرایی و خودخواهی را کنار بگذارید. گروهخواهی، فرصتطلبی و تحمیل عقیده یا خدای نخواسته استبداد زیر پرده دین را کنار بگذارید…… …. …. این وسیله کمال انسان است که حرفها شنیده شود و بعد بهترین آن گرفته شود. در مجلس ما باید مخالفین ما هم بیایند و اگر نیایند هم ما باید دعوتشان کنیم تا حرفشان گفته شود…(آیت الله طالقانی درنماز جمعه)
«کنش های مدنی مناسب ترین شیوه ی مطالبه گری درقرن انترنت»اینکه شهروندان برای پیگیری مطالبات خود از نظامهای حاکم ، به جای توسل به شیوه های سنتی گذشته مانند؛ اعتراض ، شورش ، نهضت ها ودرنهایت انقلاب «که در ذات همه ی آنها خشونت، تخریب، کشتارسرمایه های انسانی، و نابودی ثروتهای عمومی و خصوصی نهفته است»؛ از تاکتیک مدرن مطالبه گری مدنی، «که ذاتا از خشونت مبرا می باشد» بهره بگیرند،امری منطقی است، و هیچ عقل سالمی در آن شک و تردید ندارد.همین جا به این نکته هم اشاره کنم که، اعتراضات مدنی شهروندان دربرابر حکومت ها گرچه پدیده ایست مربوط به اواخر قرن بیستم در اروپا، ولی ریشه در حکومت پیامبر(ص) و علی(ع) داشته ، و صاحب نظران دینی از آن به عنوان رکن چهارم حکومت مردم سالار دینی یاد کرده اند، حتی بعضی پژوهشگران براین باورند که اروپا این اصطلاح را از حکومت پیامبر و علی الهام گرفته است.“” حجت الاسلام دکتر محمد جواد ارسطا حقوق دان و عضو هیات علمی دانشگاه تهران در (کتاب مبانی تحلیلی نظام جمهوری اسلامی ایران فصل چهاردهم ) درتعریف حکومت جمهوری می نویسد: … حکومت جمهوری چهار عنصر دارد که عبارتند از مشارکت مردم در تأسیس حکومت، ادارهی حکومت، نظارت بر حکومت، و عنصر چهارم نافرمانی در برابر تخلفات احتمالی حکومت از هنجارها و ارزشهایی که در آن حکومت مورد قبول قرار گرفته است…لذا توجه داشته باشیم که اعتراض مدنی در شرایط خاص نه تنها از جنس براندازی نیست! بلکه مرحله نهائی مشروع و منطقی برای مطالبه گری فاقد خشونت می باشد، و آخرین راه پیش روی اصلاح طلبان برای، ادامه ی مطالبه گری اصلاحی وجلو گیری از ورود اکثریت مردم به فاز براندازی!اما، سؤال این است که: اولا؛ چه تضمینی هست که با اقدام اولین کنش مدنی، در یک دستگاه اجرائی، مدیرت دستگاه که؛ درچنین نظامهائی، عامل اجرای بی چون وچرای دستورات نظام حاکم می باشد؛ با تهدید،اخراج و اعمال جرائم سنگین، برای تعدادی از معترضان که از دستور نافرمانی تبعیت کرده اند، رعب و وحشت شدید ایجاد نکند، تا اعتصاب کنندگان را از رفتار خود پشیمان نموده و ریشه ی چنین اعتراض و مطالبه گری را درکل جامعه برای همیشه بخشکاند؟جای شک نیست، که اگرضامن مطمئنی برای بازداشتن حاکمیت ها در این چنین موارد پیش بینی نشده باشد؛طرح مطالبه گری مدنی ، در نطفه خفه خواهد شد.ثانیا؛ با چه سازو کاری امکان دارد درعمل به اندازه ی کافی نهادها و سازمانهای دولتی و خصوصی در یک کشور هماهنگ و هم زمان از کنش های مدنی منظم و هدفمند، بارعایت الزامات آن تبعیت کنند؛ تا در شروع کار، کنش ها جنبه ی هشدار دهنده داشته باشد، نه فلج کننده؟زیرا اگر اثر هشدار دهندگی اعتراضات مدنی، ازحد معمول بگذرد و به فلج کنندگی برسد، ممکن است فشار آن برجامعه ای،که هنوز به توسعه ی فرهنگی لازم نر سیده ،و آمادگی ندارد؛ باعث شود از همان اول اکثریت جامعه تکنیک کنش هارا برنتابد،و در نتیجه اعتراضات ! به جای اینکه برای نظام حاکم تهدید باشد! تبدیل به فرصت شود وبرای همیشه طرح مطالبه گری مدنی و حامیانش ناکام شده و ازصحنه ی مبارزه ی سیاسی خارج گردد.ثالثا:ازکجا معلوم که اعتراض به شیوه ی مدنی، زود تر از روشهای سنتی مانند شورش و انقلاب و.. به نتیجه می رسد؟ و احتمال بیشتر می رود که، شهروندان معترض درطول عمر خود شاهد پیروزی بوده و از مزایای آن برخوردار شوند؟ «برخلاف، آنچه که گفتیم در شیوه های سنتی، نسلی که انقلاب می کند کمتر احتمال دا ردمزایای انقلاب را تجربه نماید». و سؤالات دیگری هم ممکن است دراین زمینه طرح شود.درپاسخ به شبهات بالا، به چند نکته ی مهم اشاره می شود:نکته ی اول: اعتراضات مدرن به شیوه ی مدنی ، درفرایند اختلاف سیاسی بین حاکمان جوامع با مردم؛ یا دولت ها باشهروندان؛ در روند مبارزات آزادی طلبی،آخرین مرحله،ومدرن ترین نوع توسعه یافته ی روش ها ی اعتراض، برای بیان مطالبه ی شهروندان از حاکمان است. وطبعا این نوع اعتراض، در جوامعی قابلیت اجرائی و احتمال موفقیت دارد، که خود جامعه مراحل توسعه ی تاریخی را پشت سر نهاده باشد؛ یعنی، فرهنگ، سازو کار و روابط اجتماعی سیاسیی دورانهای قبل از صنعتی و پسا صنعتی را تجربه کرده، و وارد قرن «انترنت» شده باشد.معلوم است جامعه ای که از لحاظ فرهنگی و دانش سیاسی هنوز در مرحلهی توسعه نیافتگی و یادر حال توسعه می باشد، اصلا زمینه ی طرح اعتراضات مدنی درآن وجود ندارد، چون کمترین لازمه ی درک چنین پدیده ی اعتراضی، این است که شهروندان ، حقوق شهروندی و منافع عمومی را بر حقوق فردی و منفعت شخصی ترجیح دهند، واین درصورتی ممکن است که، سطح فرهنگ و خودآگاهی عمومی، ازلحاظ کمی و کیفی آن اندازه رشد کرده باشد، که تصور احتمال برخورد امنیتی بافعالان سیاسی شاخص در جامعه، برای تسلیم معترضان، حتی به ذهن دولتیان و نظام حاکم هم خطور نکند، چه رسد به بر خورد خشن وفیزیکی با شهروندان فرهیخته ای که کنش مدنی را برای بیان مطالبات خود برگزیده اند.نکته ی دوم: دراین گونه کشور ها «که جامعه به فرهیختگی و توسعه یافتگی لازم رسیده »، بینش تشکیلاتی و دانش سیاسی آنقدر رشد کرده، که نظام حاکم سر و کارش با کارکنان یک سازمان یا یک نهاد و چند نهادنیست، که برخورد حذفی بایکی دونفر دردرون یک نهاد، باعث شود بقیه کارکنان وحشت کرده و تسلیم شوند، وآن سازمان الگوئی بشود برای بقیه ی سازمان ها ونهاد ها و به همین سادگی چنین نهضت مطالبه گر ی سرکوب شود. بلکه در اینجا نظام سیاسی حاکم با تشکلات عظیم سازماندهی شده و منظم و منسجم ، دارای هیات رهبری قوی و قانونمند رو برو می باشد، که اگر ضر ورت پیدا شود، بایک اشاره رهبری احزاب همسو، ممکن است چرخ تمام دستگاههای کشور ازکار بیفتد و کشور فلج شود.یعنی در این جامعه ی فرضی بحث این سازمان و آن نهاد، و تصمیم گیریهای جزء به جزء اصلا مطرح نیست. ودرواقع شعار «بنی آدم اعضای یک دیگرند… .. سعدی » در این گونه جوامع مصداق عینی پیدا کرده است.نکته ی سومدرجوامع بامشخصات یاد شده،اختلاف شهروندان و حاکمان برسر حقوق شهروندی، تابع احساسات و برای رسیدن به منافع، شخصی و آنی نیست، در جامعهی توسعه یافته از نظر فر هنگی وفکری ملاک ارزیابی رفتارحاکمان، این است که، تاچه اندازه دولت به رعایت حقوق عمومی، و تطبیق قوانین عادی با میثاق نامه ی بین ملت و دولت؛ یا قانون اساسی؛ و رعایت کامل حقوق شهروندی پایبند می باشد؛ واگر زاویه ای بر سر اجرای این موارد بین مردم و دولت پیدا شود، احزاب براساس وظیفه ی سازمانی و قانونی که برعهده دارند قبل از اینکه اختلاف به جامعه کشیده شود، با نظام وارد گفتگو شده و خواهان رفع اختلاف و رعایت حقوق مردم می شوند. که اغلب در همین مرحله احزاب با دولتها به توافق می رسند، و اصلاحات لازم در حد رضایت دوطرف ایجاد می شود. و چنانچه در موارد استثنائی موضوع کش پیدا کند، هیات رئیسه ی احزاب پس از طرح موضوع در سلسله مراتب حزبی، میزان و شیوه ی، برخورد با دولت را مصوب می کند و به اجرا می گذارد.اولین اقدام، مشترک احزاب، معمولا انتشار شفاف مطالبات مردم از دولت، درفضای مجازی و رسانه ای، همراه با اولتیماتوم به دولت، برای ورود به گام دوم اعتراض، درصورت عدم تمکین دولت در برابر خواست شهروندان می باشد.و چنانچه بازهم دولت تسلیم نشود و بر مواضع خود اصرار ورزد، دستور کنش های مدنی هشدار دهنده، مرحله به مرحله صادر می شود، و تا حصول نتیجه ی مور د رضایت اکثریت ادامه پیدا می کند.بنابراین در جامعه ای که قرار است مطالبه گری باشیوه های مدنی جایگزین کودتا و شورش و امثال آن بشود، بحث کنش احساسی، بروزخستگی و ناامیدی، جایگاه ندارد، اعتراضات به دستور رهبری مشترک احزاب، منظم و حساب شده تا مرحله ی فلج کنندگی و دست یابی به هدف تکرار می شود، ودرعین حال زندگی مردم و چرخ دستگاههای نظام هم درحد ی که لطمهای به رفاه مردم و زیر ساختها وارد نشود،می چرخد.البته ما حق داریم چنین شبهاتی در ذهنمان ایجاد شود، چون مصدق را بیاد می آوریم که صبح شعار زنده باد برایش سر دادیم و عصر مرگش را فریاد زدیم!امیر کبیر را یاد می آوریم که به راحتی با دسیسه ی انگلیس وحسادت زنانه ی یک زن، زیر تیغ رگ زنی سلمانی در حمام و جلو چشم یک ملت! به حیاتش خاتمه داده شد، و آخ هم از ملت شنیده نشد! و هنوز هم، حتی خودرا مدیون یک عذرخواهی بر مزارش نمی دانیم، چون متاسفانه ۹۰ درصد مان نمی دانیم مزارش کجاست؟! بازرگان را یاد میدهیم که اصلا نفهمیدیم و هنوز هم نمی فهمیم چرا در مواجهه با یک حادثه ی ظاهرا پیش پا افتاده ی «اشغال یک سفارت»تن به استعفا داد! که ماهنوز هم هرگاه هوس کنیم سراغ سفارت یک کشور می رویم و آب هم از آب تکان نمی خورد!! نفهمیدیم مفهوم، نخست وزیر بی اختیار! و لای جرز!! چه ارتباطی باهم دارند! و چه نقشی در استعفای او داشت! نفهمیدیم رابطه ی بولدوذر، و اتومبیل سواری وارتباط او با وظایف نخست وزیر مملکت چه بود ا!!خاتمی و افتخار بزرگ بین المللی «گفتگوی تمدنهای»تاریخیش را بیاد می اوریم، و طرح های دوقلوی معروف ناکام مانده اش، ریزش اشک چشمش!هنگام انداختن رای در دوره ی دوم ریاست جمهوریش ،ارتباط مفهوم تدارکات چی و رئیس جمهور! سکوت تلخ دور از انتظارش!! بعد ازچهار «تکرار تاریخی» که حسرت یک پیروزی را درچهار انتخابات اصلی ومهم کشور دردل رقیب گذاشت! و!!!!روحانی ومفاهیمی مانند دولت سایه، شفافیت بودجه و غیر و ذالک، مدام جلو چشممان رژه می رود و… !! مات ومبهوت مانده ایم!! که کجای کار ما ایرانیان می لنگد! ، که پس از ۴۰ سال که از امید رسیدن به بهشت امام زمانی و حکومت عدل (علی)!!! می گذرد، تازه حسرت داشتن وضعیت عراق و افغانستان و سوریه، قلبمان را می سوزاند، و با استیصال و، یاس و ناامیدی شیطانی دست و پنجه نرم میکنیم و…کجای کاردموکراسی خواهان ایرانی می لنگد؟ چرا از مشروطه تاکنون از هیچ نهضت آزادیخواهی نتیجه نگرفته ایم؟اگر بدون تعصب و پیش داوری، به سرنوشت نهضت ها و حرکت های آزادی طلب و توسعه خواه،بعداز مشروطیت تا امروز توجه کنیم، با قبول، مصامحه ی جزئی، یک نقطه مشترک در همه ی انهامی بینیم، که می شود گفت حداقل، اگر نه تمام،اما یکی ازعوامل ناکامی همه ی نهضت ها بوده است،وآن، این استکه همه ی رهبران توسعه طلب و آزادیخواه درایران درپایان کار، که شکست خورده اند، ازحمایت همراهان خود، یا حد اقل از حمایت عمومی، محروم بوده، و گاه بعضی همراهان، یا مر دم، با مخالفان آنها همدست شده و بادست خود شکست را نصیب رهبران کرده آند. مثلا: امیر کبیر در فضائی سرشار ازتملق که مسابقه ی چاپلوسی، برای خوشایند پادشاه به شدت رواج دارد ، با حیله گری انگلستان و حسادت زنانه( مادر شاه) حیاتش خاتمه می یابد، بدون اینکه، ازمردم عامی که بگذریم، حتی از دل سیاسیون و روشنفکران آن زمان، آه و افسوسی شنیده شود.مصدق صبح با فریاد زنده باد، هوادران نهضت مواجه است وعصر مرگ خودرا از همان بلندگوهای صبح، وهمان مردم می شنود. و شوربختانه سیاسیون، روشنفکران و مدعیان آزادیخواهی هم نظاره گر هر دو وضعیت،صبح و عصرمی باشند، که البته بعد ها معلوم می شود نقش اصلی این رسوائی شعار « زنده و مرگ» صبح وعصر، بر مصدق را، همین گروه بر عهده داشتند، و بخواهند یا نخواهند، تاریخ این ننگ فرصت طلبی را درکارنامه ی تک تک سرانشان ثبت کرده است. و توجیهات آبکی و از سر دستپاچگی مرسوم هم، نمی تواند بر این واقعیت تاریخی خللی وارد کند!سرنوشت شاگردان مصدق،یعنی بازرگان و سحابی و دیگر یاران نهضت آزادی، از بقیه درد آور تراست؛ چون متاسفانه درمقطعی از زمان رخ می دهد، که از نسل جوان جامعه ی ایرانی انتظار می رفت، به اندازه لازم به درجه ی آگاهی وروشنفکری رسیده و ازسرنوشت امیر کبیر و مصدق و فراهانی وغیره درس عبرت گرفته باشند،دلسوزان صادق و آگاه و شفاف را از مدعیان متحجر و فرصت طلب باز شناخته، واین بار اشتباهات گذشتگان را تکرار نکنند، واشتباهات دانسته یا ندانسته ی پدران را جبران نمایند!! باز هم اما، نسل جوان بعد از انقلاب؛ که خود ما هابودیم؛ درهمان دامی گرفتار شدیم، که مدعیان روشنفکری نسل های گذشته را به بندکشیده بود!!شور بختانه نسل ما، حتی به بازرگان ونهضت آزادی، که وارثان سیاسی و فکری، مصدق بودند، فرصت نداد حتی دریک دوره ی کوتاه چهارساله ادعاهای تار یخی خودرا را امتحان کند.به خاتمی می رسیم که وقتی، همان تفکرضدروشنفکری «اسلامی – ایرانی» بعداز بیست سال نظام نوپای جمهوری اسلامی را، از درون وبرون، در ابعاد، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به بن بست کشانده بود، جمهوری اسلامی رادر دنیا منزوی کرده بود، سفیران کشورهای غربی ایران را ترک کرده بودند،تورم به نقطه اوج رسیده بود، و موتور حرکت جامعه نزدیک به توقف بود!؟ آمد و با برداشتی نو از برنامه ی حکومتی و سیاسی اجتماعی اسلام رحمانی، گفتگوی تمدنها را د رمقابل برخورد تمدنهای تند روهای داخلی و خارجی مطرح کرد، دنیارا به همکاری دعوت نمود، رافت اسلامی را سر لوحه ی برنامه های داخلی و خارجی خود برای برخورد بامنتقدان و معترضان قرار داد، دنیای متمدن و هم وطنان دگر اندیش را امید وارکرد که! جمهوری اسلامی، و اسلام رحمانی، هم زیستی مسالمت آمیز برمبنای احترام به حقوق جوامع را بر کینه ورزی، و خشونت و جنگ ترجیح می دهد! وموفق شد ایران در حال بن بست را فقط در یک دوره ی ۸ ساله، نجات دهد، زیر ساخت های اقتصادی اجتماعی و سیاسی داخلی و خارجی را آماده کند، تازمینه ی پرش جمهوری اسلامی به حوزهی دنیای توسعه یافته فراهم شود! که اگر دولت بعدی این روند را ادامه می داد، به یقین آرزوی امیر کبیر، که با میجی ژاپن همزمان برای توسعه ایران گام برداشت، درعمل برآورده می شد، و ژاپن اسلامی فرضی واقعیت عینی پیدا می کرد ولی!!؟؟ متاسفانه اما، باز هم، همون تفکر متحجر تمامیت خواه موفق شد، مدعیان روشنفکری و آزادی خواهی ویاران خود خاتمی را در همون دامی که برای نسل مصدق و بازرگان تنیده بود بیندازد، و دانشجویان را بر علیهش بشوراند، و زمینهی حاکمیت دولت پاکدستان هاله ی نوری !! را فراهم نماید وتمام دست آوردهای ۸ ساله ی دولت اصلاحات را بباد فنا سپارد و دوباره روز از نو و روزی ازنو. گرچه اینبار خاتمی و تفکر روشنفکری آزادی خواهی تسلیم نشد و اصلاحات را به صورت نیمه سازماندهی شده، ادامه داد و تکرار هایش در انتخابات های بعدی امید هائی دوباره به جامعه برگرداند، ولی بازهمان سرنوشتی که بر اسلاف خاتمی وتفکراصلاحاتی ازامیر کبیر تا خاتمی ۸۴ رفته بود تکرارشد.بازهم هواداران اصلاحات و خاتمی که بیشتر نسل سوم انقلاب بودند دردام همون تمامیت خواهان متحجر تاریخی افتاده و خاتمی ۹۶را و اصلاحات را هم چون مصدق و بازرگان و خاتمی ۸۴ ، وسط میدان تنها گذاشته، وسرنوشت اورا به امیر کبیر و مصدق و… پیوند زدند.اما برگردیم به موضوع اصلی!راه حل مشکل ازدیخواهان ایران چیست؟ آیا همه ی نسل های آزادی طلب ایرانی محکوم به تحمل تراژدی تلخ :«سرنوشت امیر کبیر تا مصدق و بازرگان وخاتمی و… هستند؟! » یا راه نو و آزمایش نشده ای هم برای خروج از این وضعیت وجود دارد؟»قبلا گفتیم تنها راه رهائی موفق وکم هزینه برای شهروندان هر جامعه ای که باحکومت های خود زاویه دارند در قرن« انترنت» کنش های مدنی، یا به تعبیری، ورود به «رکن چهارم جمهوری مردم سالار دینی» می باشد، که به وضوح ازرویه ی حکومتی دوران پیغمبر اسلام (ص) و امام علی(ع) قابل استنباط می باشد.وکنش های مدنی اما، در جامعه ای قابل پیاده شدن است، که ازهمه لحاظ به خصوص ازلحاظ فرهنگی و دانش سیاسی مراحل توسعه را پشت سرگذاشته و به توسعه ی مناسب قرن انترنت ودهکده ی جهانی دست یافته باشد.مصداق و تعریف چنین چامعه ای امروز، جامعه ایست که، تشکلات سیاسی، فرهنگی و صنفی به معنی واقعی درآن جاافتاده، و فرهنگ حزبی روابط گروههای اجتماعی راتحت تاثیر قراداده باشد. ودر یک جمله می شودگفت؛گمشده ی جامعه ی روشنفکری و تحول طلب ایران،( احزاب قوی و واقعی می باشد).که ان شاالله در قسمت های آینده الزامات تحقق آن را پی می گیریم.ادامه دارد..( حسانی. علی )
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.