همایون مرادی ؛ کیلاق | در قصهی پرماجرای مسافر شعر سهراب ، نکتهای که پررنگتر از همه در ذهنم نمود یافته این است: همین که از اتوبوس پیاده شد، امتداد خیابان غربت او را با خود برد . سفر باید همین باشد؛ که مسافرش را در امتداد خیابان غریب خویش با خود ببرد، از میان “کوچهباغهای حکایات” عبورش دهد و ارادهای چندان برای مسافر خود بر جای نگذارد که عنان سفر را در دست گیرد؛ که قدم بر قدم بر اساس برنامهای که در تقویم خود نوشته است و با خود از دیار خویش به سرزمین مقصد آورده، پیش برود؛ از اتوبوس، هواپیما یا قطار که پیاده شد، سوار بر تاکسی ویژه، خود را به هتل پنج (یا بیشتر) ستارهی شهر برساند، خدمهی هتل چمدانهایش را بستانند، غبار خستگی راه را از پیکرش بزدایند، در اتاقی مجلل و بسیار مشابه اتاقهای هتلهای همتراز در همه جای دنیا اقامتاش دهند، غذایی را بخورد که در رستورانهای محلهاش در آن سوی جهان همیشه میخورده است، همان چایی را بنوشد که در قهوهخانههای همهی شهرهای بزرگ و کوچک دنیا مینوشند و پای همان شبکهی تلویزیونی خوابش ببرد که هر شب در خانهاش میبُرد.
درست ساعت هشت صبح از خواب بیدار شود، صبحانهی مورد علاقه و عادت همیشگیاش را در رستوران هتل نوش جان کند، نقشهای از شهر و اماکن تاریخی شهر تهیه کند و به راه بیافتد. شماری چند از آنها را بازدید کند و بازگردد به هتل برای استراحتاش. و همین برنامه را در مدت اقامتاش در شهر تکرار کند تا مطمئن شود همه دیدنیهای شهر را دیده است. آنگاه در ساعت مقرر خود، در ترمینال، فرودگاه یا ایستگاه راهآهن حاضر شود و مطابق برنامهاش، آهنگ شهر دیگر کند. مسافر کاش میشد که خود عنان سفر را چنین سخت در دست نگیرد؛ اراده را به سفر بسپارد و تنها گاهگاهی از خود بپرسد: “مرا سفر به کجا میبرد؟”
بسیاری مسافران دنیای امروز همین گونه سفر میکنند. دیگر در صنعت گردشگری امروز ، کم نیستند گردشگرانی که ستارگان نقشبسته بر پیشانی هتلها را نمیشمارند و از این روست که بسیاری صاحبنظران بر این باورند که ستارهی هتلهای چند ستاره و مجلل دنیا رو به افول نهاده است و در فردای این صنعت، فروغ و دلربایی دیروز و امروز را نخواهند داشت. از شمار نسبی سفرهای کلاسیک که مقصد رایجشان شهرهای آباد با هتلهای پرتجمل و آثار تاریخی نامدار بود، کاسته و بر شمار سفرهایی افزوده میشود که مقصدشان چشماندازی از فرهنگ پرمایهی مردمی کمتر شناخته شده، نمایشی زنده و بیتکلف از رسوم و آداب زندگی قومی وفادار مانده به ارزشهای اصیل خود و فرصتی برای رویارویی با جذبهی احوالپرسی فرهنگی میان دو انسان بیگانه است در این دنیای شتابان برای یکسانسازی ماشینی فرهنگها و همسانسازی کورکورانهی همه چیز.
مسافرانی با این آمادگی که اراده را به سفر بسپارند، در راه سرزمینهای ما هستند. افزایش مداوم آگاهی گردشگران در سراسر دنیا، توسعهی همهجانبهی گردشگری و گسترش ارتباطات، افزایش بیش از پیش چنین مسافرانی را سبب خواهد شد. آیا سفر نیز در کشور ما، همزمان چنان قابلیتی یافته است تا دست مسافران مشتاق خود را بگیرد و در بناهای غرورآفرین تاریخ خود، در اقلیمهای متنوع جغرافیای خود، در چشماندازهای رنگارنگ طبیعت خود و در کوچهباغهای شگفتانگیز فرهنگ اقوام و مردمان گوناگون خود بگرداند و آنها را با آرزوی سفری دیگر به گوشههایی دیگر از این سرزمین پهناور و زیبا به دیار خود بدرقه سازد؟ در روزهای آینده در پاسخ به این پرسش، مطالبی خواهم نوشت.
[۱] مسافر از اتوبوس
پیاده شد:
“چه آسمان تمیزی!”
و امتداد خیابان غربت او را برد.
مسافر، سهراب سپهری
سلام ممنون از این که شهرستان زیبای فراشبند که با همه توانایی ها و استعدادهای تاریخی و فرهنگی، کمتر شناسانده شده را معرفی کرده و در مورد وقایع این شهرستان اطلاع رسانی میکنید گروه گردشگری و کوهنوردی باچون توریسم وابسته به شرکت خدمات فنی و مهندسی زمین آب کاوش نیز در این راستا قدمهایی برداشته است امید است بتوانیم با هم همکاری کنیم سایت شما را در لیست پیوندهای این وبلاگ قرار دادم شما هم در صورت امکان پیوند دهید باتشکر
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
استفاده از این مطالب فقط با ذکر منبع "خبرگزاری آبپا " مجاز است